گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 79
آخرین دولت، دولت مستضعفان- قسمت پایانی








عباس پسندید اشاره: پیش از این گفتیم که مراد از استضعاف اجتماعی، بیپیرو ماندن ایده یا شخصی در میان جامعه است. و این
استضعاف با استضعاف اقتصادي تفاوت میکند. بر این اساس دولت موعود، دولت مستضعفان اجتماعی است. نویسندة محترم در
قسمت پایانی مقاله دربارة اقتدار اجتماعی و استراتژي انتظار سخن میگوید. اقتدار اجتماعی؛ پیش شرط ظهور بر اساس آنچه گفته
شد، روشن میگردد که براي ظهور حضرت و تشکیل حکومت عدل الهی، به چیزي به نام اقتدار اجتماعی نیاز است. اگر علت
غیبت، استضعاف اجتماعی است، علت ظهور نیز اقتدار اجتماعی است. تشکیل حکومت به دست حضرت، نه متوقف بر تکمیل
عنصر مشروعیت است و نه متوقف بر جواز تصدي. حضرت مهدي(ع) براي تشکیل حکومت، هم مشروعیت تام دارد و هم جواز
تصدي. آنچه وجود ندارد قدرت و توان لازم براي تشکیل چنین حکومتی است که اقتدار اجتماعی آن را فراهم میکند و البته
همانگونه که پیش از این روشن شد، مراد از قدرت نیز قدرت اجتماعی است، نه قدرت شخصی یا نظامی. اقتدار اجتماعی در
گفتمان مهدویت به این است که اندیشۀ مهدوي و حکومت مهدوي مورد پذیرش مردم قرار گیرد. اندیشۀ مهدوي ویژگیهایی
دارد که ممکن است هر جامعهاي آمادگی پذیرش آن را نداشته باشد. همچنین حکومت مهدوي اقتضاهایی دارد که هر چند به
مصلحت مردم است، امّا گاه برخی جوامع تحمل عدالت علوي را نداشتند. پذیرش هر اندیشه و حکومتی به معنی تنظیم زندگی بر
اساس آن است و این امري است دشوار. اقتدار اجتماعی یعنی اینکه جامعه، ویژگیهاي اندیشه و حکومت مهدوي را بشناسد و
اقتضائات آن را بپذیرد. حکومت دینی بر خلاف حکومتهاي دموکراتیک غیر دینی ویژگیهاي تغییرناپذیري دارد که نمیتوان
آن را متناسب با ذائقۀ اجتماعی تغییر داد. بنابراین، شرط لازم براي ظهور آن است که جامعه مصلحت نهفته در اندیشۀ امامت را
درك کند و اقتضائات آن را بپذیرد. در چنین شرایطی پایگاه اجتماعی اندیشۀ مهدویت تقویت میشود و توسعه مییابد. این
وضعیت، اقتدار اجتماعی لازم براي ظهور و تحقق حکومت عدل مهدوي را فراهم میسازد. تفاوت اقتدار اجتماعی با استبداد ممکن
است نظریۀ اقتدار اجتماعی و شرط ندانستن رضایت مردم براي تصدي حکومت، به استبداد و دیکتاتوري تفسیر گردد و چنین
تصور شود که پیششرط ظهور حضرت مهدي(ع) وجود قدرتی نظامی خواهد بود، تا با زور اسلحه خود را بر جامعه تحمیل کند. به
همین علت کسانی که مبانی شیعه در منشأ الهی مشروعیت را قبول دارند، در حقیقت براي فرار از دیکتاتوري و حکومت خشونت و
را طرح کردهاند. آنان بر این اعتقادند که شرط ندانستن رضایت عامه، به معنی حکومت دیکتاتوري و « شرط جواز » شمشیر دیدگاه
اجبار بر مردم است و چون این امر به حکم عقل و شرع ناپسند است، پس رضایت عامه شرط جواز تصدي است. 1 این تصور به
خصوص در موضوع ظهور و حکومت حضرت مهدي(ع) شکل حساستري به خود میگیرد، زیرا روایاتی که دربارة کشتار و
خونریزي هنگام ظهور حضرت وجود دارد، میتواند به این تصور دامن بزند و مؤیدي بر آن باشد. این در حالی است که میتوان
رضایت عامه را شرط جواز تصدي ندانست و در عین حال به دامن استبداد و ارعاب هم نیفتاد. زیرا امر میان این دو دَوَران ندارد و
اگر رضایت عامه وجود نداشته باشد، دو حالت ممکن است .« امکان » میان رضایت عامه و استبداد، حالت سومی وجود دارد به نام
صفحه 28 از 60
پیش آید: یا مردم ضدّیت تام دارند و یا هر چند رضایت ندارند، ولی ضدیت هم ندارند و خنثی هستند. پس سه وضعیت خواهیم
داشت: رضایت، ضدیت و سوم حال خنثی، که ممکن است با انجام اقداماتی به موافقت تبدیل شود و امکان تشکیل حکومت فراهم
آید. بر این اساس، گاهی رضایت عامه وجود دارد، ولی امکان حکومت دینی نیست. همانگونه که حکومت امیرالمؤمنین(ع) پس
از قتل عثمان چنین وضعیتی داشت و از همین رو با وجود اقبال شدید مردم، حضرت از قبول آن استنکاف میکرد. 2 گاهی رضایت
عامه وجود ندارد، ولی عموم مردم ضدیت نیز ندارند و لذا با در هم ریختن معادلات سیاسی اجتماعی، امکان حکومت معصوم به
وجود میآید، همانگونه که حضرت علی(ع) پس از بیعت مردم با ابوبکر براي جمع نیرو تلاش میکرد تا زمام امور را در دست
گیرد. در چنین شرایطی نمیتوان گفت چون رضایت بالفعل براي معصوم وجود ندارد و یا رضایت بالفعل براي مخالف حاکمیت
معصوم شکل گرفته، هیچ اقدامی نمیتوان صورت داد و هر اقدامی خلاف شرع و غیر مجاز است. البته اگر عموم مردم ضدیت با
معصوم و حاکمیت او داشته باشند، نمیتوان بر آنان حکومت کرد و چون امکان آن وجود ندارد، معصوم اقدامی براي کسب
خلافت نمیکند. بنابراین، نظریۀ اقتدار اجتماعی و شرط نبودن رضایت عامه، منجر به خشونت و استبداد نمیشود. شمشیر امامت
براي غلبه بر خواصّ معاند به کار میرود، نه عموم مردم. در فلسفۀ سیاسی اسلام این یک اصل است که سلوك حکومت با عامۀ
مردم باید بر اساسعطوفت و مهربانی باشد. امام صادق(ع) دربارة این اصل و شیوة سلوك زمامداران در نظریۀ امامت میفرمایند: آیا
نمیدانی امارت بنی امیه برپایۀ شمشیر و ظلم و ستم قرار دارد، ولی امامت ما بر پایۀ رفق، الفت، وقار، تقیه، خوش برخوردي تقوي و
اجتهاد قرار دارد، پس شماها مردم را به دین خودتان و به آنچه قبول دارید ترغیب کنید. 3 این شیوة حکومت اسلامی است و چندان
اهمیت دارد که حتی براي حفظ حکومت نیز نمیتوان از این اصل چشمپوشی کرد. متأسفانه برخی از جوامع جز با شمشیر و تحقیر
سامان نمییابند؛ آنگونه که بنیاسرائیل بودند، و جز امثال فرعونها را نمیپذیرند؛ آنگونه که بنیاسرائیل پذیرفتند. 4 با کمال
تأسف باید گفت مردم عراق نیز از همین قبیل بودند که جز با تحقیر و شمشیر به راه نمیآمدند. امّا حضرت علی(ع) هرگز حاضر
نشد براي بقاي حکومت خود، از روشهاي خشونتآمیز استفاده کند. برخی افراد به ایشان متذکر میشدند که: اهل عراق جز با
شمشیر به راه نمیآیند! 5 این ویژگی مردم عراق بود و به همین سبب حکومت کردن بر آنان جز با روش هاي خشونتآمیز ممکن
نبود، امّا حضرت(ع) هرگز تن به استفاده از این روشها ندادند. امام صادق(ع) در اینباره می فرمایند: حضرت علی(ع) همواره به
مردم کوفه میفرمودند: اي مردم کوفه گمان میکنید که نمیدانم چه چیزي شما را به راه میآورد؟! میدانم، ولی مایل نیستم براي
سر به راه کردن شما، خود را آلوده کنم) 6 همچنین آن حضرت خطاب به مردم عراق فرمودهاند: به خوبی میدانم آنچه شما را به
راه میآورد، شمشیر است. ولی من کسی نیستم که براي سامان دادن شما، نفسم را آلوده سازم. 7 این بخش دیگري از منطق دین در
فلسفۀ سیاسی است که حکومت خواهد کرد. امام باقر(ع) در اینباره به یکی از طاغوتهاي بنیعباس میفرماید: دولت شما پیش از
دولت ماست و سلطنت شما پیش از سلطنت ما. سلطنت شما شدید و سخت است و هیچ گشایشی در آن وجود ندارد. 8 بدون تردید
هنگام ظهور حضرت، نبردهاي بزرگی اتفاق میافتد، اما این نبردها براي تحمیل و در جهت نظریۀ اقتدار اجتماعی نیست. به بیان
وارد است، « جنگ براي تحمیل » دیگر اقتدار اجتماعی به نبرد براي تحمیل حکومت منجر نمیشود. از جمله اشکالاتی که بر نظریۀ
را تحلیل کند. اگر بناست که براي حاکمیت امام زمان(ع) نبردهاي تحمیلکننده انجام شود، « غیبت » این است که نمیتواند پدیدة
دیگر نیازي به این غیبت طولانی نمیبود. همچنین این نظریه با روایات معصومین(ع) و تحلیلهاي عقلانی، که پیششرط ظهور
« جنگ براي تحمیل » ، میدانند، در تضاد است. اگر ظهور نیازمند آمادگی اجتماعی است « آمادگی اجتماعی » حضرت مهدي(ع) را
معنایی نخواهد داشت؟ اما مهمتر از همه اینکه برخی از روایاتی که به موضوع نبردهاي پس از ظهور پرداختهاند، تأکید کردهاند که
هدف این نبردها، منافقان و معاندان هستند. از همین رو عموم مردم در صف مقابل قرار میگیرند. نظریۀ جنگ براي تحمیل با این
دسته از روایات هم ناسازگار است. در فلسفۀ سیاسی اسلام حتی منافق تا وقتی یک شهروند باشد، در امان است و تنها زمانی که
صفحه 29 از 60
بخواهد مانع استقرار دولت مهدوي شود، با او ستیز خواهد شد. به همین سبب، شمشیر حضرت مهدي(ع) شمشیر تحمیل حکومت به
مردم نیست، بلکه شمشیر مبارزه با کسانی است که در برابر خواست عمومی بشر براي تحقق عدالت صفآرایی میکنند. میان این
دو تفاوت وجود دارد. گاهی یک نفر یا یک گروه با تکیه بر سر نیزه حاکمیت خود را به مردم تحمیل میکند و گاهی جامعهاي به
پا میخیزد و علیه ستم قیام میکند ولی زورگویان در برابر آنان مقاومت میکنند و به همین سبب مردم نیز با آنان میجنگند. نمونۀ
بارز آن در انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد. حضرت امام خمینی(ره) و یاران او مبارزه کردند و شهداي زیادي تقدیم انقلاب
کردند. سؤال این است که این جنگ و کشتار به چه سبب بود؟ آیا به زور سرنیزه به مردم میگفتند که باید انقلاب کنید و نبرد
اینگونه آغاز شد؟ یا اینکه قیام کردند تا حکومت اسلامی تشکیل دهند، ولی صاحبان زر و زور و تزویر در برابر این خواست
عمومی ایستادند و مردم هم تا اندازهاي که لازم بود با آنان درگیر شدند؟ داستان نبردهاي ظهور نیز همین گونه است. دولت
امامت، هیچگاه خود را با خشونت و تهدید بر مردم تحمیل نکرده است. خانهنشینی حضرت علی(ع) و انزواي معصومان (ع) دلیل
روشن این حقیقت است. ستیز امام زمان(ع) نیز با کسانی است که در برابر این حرکت حق (که خواست عمومی است) سد ایجاد
میکنند. بنابراین دیدگاه جنگ براي تحمیل نمیتواند تحلیلکنندة درگیريهاي زمان ظهور باشد و نظریۀ اقتدار اجتماعی و شرط
قدرت نیز به این معنا نیست که اگر جامعه، حکومت حضرت مهدي(ع) را نپذیرد و در برابر آن بایستد، باید با تک تک آنان
جنگنید. بلکه بر عکس، نظریۀ شرط قدرت معتقد است که در چنین جامعهاي امکان تشکیل حکومت حضرت و تحقق اهداف آن
که هدایت مردم است وجود ندارد و لذا حضرت نیز نسبت به آن اقدام نمیکند. استراتژي انتظار اکنون به راحتی میتوان دربارة
راهبرد انتظار سخن گفت و میان دیدگاههاي مختلف داوري کرد. دربارة انتظار راهبردهاي متفاوتی وجود دارد. یک راهبرد معتقد
است فراگیري و جهانشمولی فساد پیششرط ظهور است. دلیل آنان روایات فراوانی است که دربارة جهان پیش از ظهور، از تعبیر
استفاده کردهاند. 9 این نظریه تأثیر مستقیمی بر راهبرد انتظار و تعیین وظایف منتظران دارد. انگارهاي که از « کما ملئت ظلماً و جوراً »
است. « نفی امر به معروف و نهی از منکر و تعطیلی هر گونه حرکت اصلاح طلبی » ، دل نظریۀ فوق در باب انتظار بیرون میآید
گروهی از کسانی که پیش شرط ظهور را فراگیري فساد میدانند، بر این باورند که نباید جلوي فساد را گرفت. از دیدگاه اینان، هر
گونه مانعتراشی در راه ایجاد فساد و منکرات، به تأخیر در ظهور میانجامد. 10 کسانی که این انگاره را پذیرفتهاند، بر این باورند که
چون راه ظهور، گسترش فساد است، وظیفۀ منتظران، سکوت در برابر منکرات و اجازة گسترش فساد است و بر این اساس معتقدند
هر نوع تلاش براي جلوگیري از فساد و توسعۀ صلاح و فلاح، حرکت ضدّ انتظار است که موجب به تأخیر افتادن ظهور میشود. در
نقد این دیدگاه باید گفت که اگر چه روایات مورد استناد صحیحاند، امّا استنباطی که از آنها شده درست نیست. روایات مورد
استناد، بیانگر توصیف زمان ظهورند نه پیش شرط ظهور؛ فرق است میان اینکه گفته شود ویژگیهاي اجتماعی هنگامۀ ظهور
چیست و اینکه گفته شود پیش شرط ظهور حضرت مهدي(ع) چیست. مورد اول ویژگیهاي جامعۀ جهانی را به هنگام ظهور،
توصیف و پیشبینی میکند، ولی مورد دوم شرط ظهور حضرت مهدي(ع) را توضیح میدهد. بدیهی است که میان این دو تفاوت
یا اینکه بگوییم حضرت « حضرت مهدي(ع) چون فساد فراگیر شود ظهور میکند » وجود دارد. خیلی فرق است میان اینکه بگوییم
مهدي(ع) در زمانی که فساد فراگیر است ظهور خواهد کرد. پس این دیدگاه نمیتواند بر گرفته از متون دینی باشد. انتظار و تبدیل
استضعاف به اقتدار راهبرد انتظار را مباحث پیشین روشن میسازد. در مباحث گذشته روشن شد که علت غیبت حضرت مهدي(ع)
استضعاف اجتماعی بود. از این رو، پیش شرط ظهور حضرت نیز اقتدار اجتماعی خواهد بود. بر این اساس، فلسفۀ دوران غیبت و
انتظار، تبدیل استضعاف به اقتدار است. که شکل میگیرد تا با حفظ جان آخرین زمامدار، ناهمراهی جامعه به همراهی تبدیل شود
و قدرت لازم براي تحقق حکومت امامت فراهم گردد آنگاه آخرین زمامدار ظهور میکند و آخرین دولت را تشکیل میدهد. در
حقیقت، دوران انتظار دورانی است که باید در آن امکان اجتماعی براي برپایی حکومت امامت به وجود آید. لذا براي تحقق
صفحه 30 از 60
حاکمیت حضرت مهدي(ع) به فرایندي نیاز است تا استضعاف را به اقتدار تبدیل کند و امکان اجتماعی آن را به وجود آورد. این،
راهبرد منتظران در دوران انتظار و پیششرط ظهور است. این راهبرد دو رکن اساسی دارد: یکی اینکه فعال و پویا است، نه ساکن و
خموش، و دیگر اینکه جهتگیري آن تبدیل استضعاف به اقتدار و فراهم ساختن امکان اجتماعی حکومت مهدوي است. اما در این
باره باید به چند نکته توجه کرد: 1. نکتۀ اول مربوط به گسترة حکومت است. حکومت حضرت مهدي(ع) یک حکومت جهانی
است، نه منطقهاي و کشوري. خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: و ما در زبور، پس از تورات، نوشتهایم که این زمین را
بندگان صالح من به میراث خواهند برد. 11 در روایات نیز همهجا صحبت از حکومت حضرت بر کل زمین شده، که بیان آن از
حوصلۀ این نوشتار خارج است. بر همین اساس وقتی صحبت از امکان و اقتدار میشود، باید آن را در مقیاس جهانی مد نظر داشت.
2. نکتۀ دوم مربوط به عامل تغییر است. آنچه موجب تغییر در جامعه میگردد، خود مردم هستند، نه عواملی از بیرون. قرآن کریم بر
این نکته تأکید دارد که منشأ تغییرات درون اجتماعی است نه برون اجتماعی. خداوند متعال میفرماید: خدا چیزي را که از آن
مردمی است دگرگون نکند تا آن مردم خود دگرگون شوند. 12 و جاي دیگر میفرماید: زیرا خدا نعمتی را که به قومی ارزانی
. داشته است، دگرگون نسازد، تا آن قوم خود دگرگون شوند. 13 بر همین اساس باید براي تغییر به عوامل درونی جامعه پرداخت. 3
محور تغییر باید بر عدالتپذیري استوار باشد. رکن حکومت دینی عدالت است. بررسی و طرح ادلّۀ این موضوع از حوصلۀ این
نوشتار خارج است. آنچه مهم است اینکه دربارة حکومت حضرت مهدي(ع) نیز این تعبیر فراوان به کار رفته که عدالت، رهاورد
. آن است. لذا اگر جامعهاي بخواهد حکومت دینی و از جمله حکومت حضرت مهدي(ص) را بپذیرد، باید عدالتپذیر باشد. 4
مسئلۀ بعدي فرایند تغییر است. در روایت بسیار مهمی، امام باقر(ع) مراحل سه گانهاي را بیان کردهاند که به خوبی میتواند فرایند
تغییر را مشخص سازد. کسی از امام باقر(ع) میپرسد که چه وقت ظهور حضرت مهدي(ع) اتفاق میافتد تا دل ما شاد گردد؟
تقسیم « زمان ترازو » و « زمان میش صفتی » ،« زمان گرگ صفتی » : حضرت در قالب بیان این حکایت آموزنده تاریخ را به سه دوره
مردم میخواهند « میش صفتی » حقّ امامت غصب شد، در دورة « گرگ صفتی » میکند و به این حقیقت اشاره میفرماید که در دورة
است، مردم حق ما را خواهند دارد. اینها « عدالت » حقّ ما را بدهند، ولی حال اقدام در راه آن را ندارند و در دورة سوم که دوره
دورههاي سه گانۀ تاریخ امامتاند. مدار و محور این دورههاي سه گانه، مردماند. اگر مردم تغییر کنند، زمان ظهور فرا خواهد
رسید. مهم این است که باید جامعه را سنجید و بر اساس یکی از الگوهاي سه گانه، وضعیت آن را مشخص ساخت. سپس براي
حرکت به سمت مرحلۀ بعد برنامهریزي کرد تا به زمان ترازو رسید. در این شرایط، اقتدار اجتماعی جهانی لازم براي حکومت
عدل جهانی فراهم خواهد شد. بر اساس این حدیث شریف، پیشنیاز ظهور عدالتخواهی مردم است. امام عدالت، امت عدالتخواه
میخواهد. دولت عدالت، جامعۀ عدالتپذیر میخواهد. جامعۀ فاسد، امام عدالت را نمیپذیرد. مردم فاسد، دولت عدالت را تحمل
نمیکنند. همانگونه که امام علی(ع) را تحمل نکردند. اگر ظهور در جامعۀ فاسد روي دهد، امام مهدي(ع) نیز فرجامی چون دیگر
امامان خواهد داشت. بنابراین پیش شرط ظهور، توسعۀ عدالتخواهی و حرکت از زمان گرگ به زمان میش و از زمان میش به
زمان ترازو است. 5. مسئلۀ مهم دیگر، شیوة تغییر است. شیوة تغییر، تغییر فرهنگ و بینش است، نه تغییر نظامی. در برخی روایات،
براي تبدیل استضعاف به اقتدار، راهبرد افزایش رشد و آگاهی مورد تأکید قرار گرفته است. عبدالسلام بن صالح هروي نقل میکند
که: امام رضا(ع) فرمود: رحمت خدا بر بندهاي که امر ما را زنده کند. از حضرت پرسیدم: چگونه امر شما را زنده میکند؟ حضرت
فرمود: دانشهاي ما را فرا میگیرد و به مردم یاد میدهد. بیگمان اگر مردم از زیبایی کلام ما آگاه میبودند، از ما تبعیت
میکردند. 14 احیاي امر و همچنین تبعیت و اطاعت اشاره به اقتدار اجتماعی دارند. وقتی ایدهاي در جامعه زنده و نقشآفرین باشد و
مردم از آن تبعیت و اطاعت اشاره به اقتدار اجتماعی تحققّ مییابد. اما مهم این است که این مسئله چگونه اتفاق میافتد. حضرت
قاعدهاي را بیان کرده که بر اساس آن رابطۀ مستقیمی میان آگاهی و اطاعت برقرار شده است. اگر سطح آگاهی افزایش یابد و
صفحه 31 از 60
زیباییهاي اندیشۀ امامت روشن گردد، بیتردید تبعیت و فرمانبرداري اتفاق خواهد افتاد و این یعنی تحقق اقتدار اجتماعی. جالب
اینجاست که در روایت نقل شده، راه تحقق این امر نیز مشخص شده که عبارت است از فرا گرفتن علوم اهل بیت(ع) و آموختن آن
به دیگران. از آنچه بیان شد، روشن میگردد که عامل استضعاف اجتماعی امامت، استضعاف فکري مردم است. وقتی جامعه از نظر
فکري ضعیف باشد، امامت را رها خواهد کرد و در نتیجه به استضعاف کشیده خواهد شد. پس براي تأمین اقتدار اجتماعی باید با
افزایش سطح آگاهی و بینش، استضعاف فکري مردم را برطرف کرد. وقتی استضعاف فکري مردم برطرف شد، کسانی که از نظر
اجتماعی در ضعف بودند (امامان) به اقتدار و حکومت خواهند رسید. 6. نکتۀ مهم اینکه براي این امر باید طرحی درانداخت و
پروژههایی را تعریف کرد. نمیتوان نشست و امیدوار بود که به مرور زمان و به صورت ناخودآگاه استضعاف فکري به تقویت
فکري تبدیل شود. باید براي این امر چارهاي اندیشید و برنامهاي تنظیم کرد. رسالت آن نیز بر عهدة حوزة تشیع و هم اکنون بر عهده
حوزة علیمۀ قم است. امام صادق(ع) میفرماید: به زودي کوفه از مؤمنین خالی میشود و دانش در آن فرو میرود، همانگونه که
مار در سوراخ خود فرو میرود، سپس دانش در شهري به نام قم آشکار میشود و پایگاهی براي دانش و فضیلت میگردد تا آنکه
هیچ مستضعف فکري در زمین باقی نماند. حتی زنان در خانهها و این نزدیک ظهور قائم ماست. پس دانش از آن شهر به دیگر
سرزمینها پراکنده میگردد و حجّت خدا بر مردم تمام میشود به گونهاي که هیچ کس در زمین باقی نمیماند مگر اینکه دین و
دانش به او میرسد، آنگاه قائم ظهور میکند. 15 این حدیث بسیار گویاست. حوزة علمیه باید با درك شرایط جهانی براي برچیدن
استضعاف فکري در سطح جهانی، برنامهریزي کند. ماهنامه موعود شماره 88 پینوشتها: 1. سعیدي، محمد حسن، مجلۀ حکومت
4. این واقعیتی . 2. ر. ك: ريشهري و همکاري، موسوعۀ امام علی(ع). 3. بحارالانوار، ج 69 ، ص 170 . اسلامی، ش 17 ، ص 233
است که قرآن کریم آن را بیان کرده است. خداوند متعال دربارة سلوك فرعون با بنیاسرائیل میفرماید: فرعون قوم خود را تحقیر
میکرد و آنان از او اطاعت میکردند (زخرف( 43 ) آیۀ 54 ) و در جایی دیگر دربارة سلوك او، از زبان حضرت موسی(ع) خطاب
به بنیاسرائیل، میفرماید: به بدترین وجهی شما را عذاب میکردند و پسرانتان را سر میبریدند و زنانتان را براي بیگاري زنده
میگذاشت. (ابراهیم( 14 ) آیۀ 6) و ر.ك: (بقره( 2) آیۀ 49 ). پدیدة شگفتی است که تحقیر و شمشیر، میوة اطاعت به بار آورد!! و
شگفت انگیزتر اینکه خداوند متعال علت این پدیده را فسق و فساد خود مردم معرفی میکند، نه فرعون. البته فرعون فاسد و فاسق
هست، ولی علت موفقیت سلوك خشن و تحقیر آمیزش، فسق و فجور خود مردم بود و اساساً چنین مردمی جز با این سلوك به راه
نمیآیند. این یک اصل است و شاید هدف قرآن کریم از طرح این حکایت، بیان همین اصل باشد. خداوند متعال در این باره
5. عیون الحکم و المواعظ، ص 168 ، ح 3488 ؛ غررالحکم، ح .( میفرماید: به تحقیق آنان مردمی فاسق بودند. (زخرف ( 43 ) آیۀ 54
7. ارشاد، ص 281 ؛ احتجاج، . 6. امالی مفید، ص 207 ، ح 40 ، و ر. ك: نهجالبلاغه، خطبۀ 182 ؛ ینابیع الموده، ج 3، ص 443 .3758
9. مثلًا . 8. کافی، ج 8، ص 210 . ج 1، ص 414 ، ح 89 ، و ر.ك: کافی، ج 8، ص 361 ، ح 551 ؛ بحارالانوار، ج 77 ، ص 364 ، ح 33
رسول خدا(ص) میفرماید: قیامت برپا نمیشود تا زمانی که زمین از ستم و دشمنی آکنده شود، آنگاه مردي از خاندان من قیام کند
و یا در کلام دیگري میفرماید: اگر از عمر دنیا فقط یک روز «. و زمین را که از ظلم و جور آکنده شده، از عدل و داد پر میکند
باقی مانده باشد، خداوند مردي از خاندان مرا بر میانگیزد که دنیا را پر از داد میکند همچنان که پر از ستم شده است. 10 . امام
خمینی دربارة این گروه میفرماید: یک دستهاي میگفتند: که خوب، باید عالم پر از معصیت بشود تا حضرت بیایند، ما باید نهی از
منکر نکنیم امر به معروف هم نکنیم تا مردم هر کاري میخواهند بکنند، گناهان زیاد بشود که فرج نزدیک بشود. 11 . سورة انبیا
.15 . 14 . عیون الاخبار الرضا، ج 2، ص 275 . 13 . سورة انفال ( 8)، آیۀ 53 . 12 . سورة رعد ( 13 )، آیۀ 11 . 21 )، آیۀ 105 )
. بحارالانوار، ج 6، ص 213
غیبت نُعمانی یادگار جاودانۀ مذهب امامیه
صفحه 32 از 60
عبدالحسن ترکی یکی از کهنترین کتابهایی که در موضوع غیبت امامعصر(ع) به دست ما رسیده است کتابُ الغیبۀ عالم و
است. در نیمۀ اوّل سدة چهارم قمري، آنگاه که « ابن ابی زینب » معروف به « ابوعبدالله محمّدبن ابراهیم نُعمانی » محدّث بزرگوار
غیبت حضرت مهدي(ع) به درازا کشید، به ویژه پس از درگذشت آخرین نائب از نائبان چهارگانه ابوالحسن سیمري و پایان
دورة غیبت صغري و فرا رسیدن غیبت کبري، آشفتگی فکري و تزلزل اعتقادي فراوانی در تفکر شیعی پدید آمد؛ بسیاري دچار
شک و سرگردانی، و تردید و پریشانی شده و برخی به اعتراف و حتّی به انکار برخاسته و تعدادي هم راه ارتداد در پیش گرفتند. از
جهت استحکام بخشیدن به بنیانها و باوريهاي شیعی و همچنین براي پاسخگویی به نیازهاي اعتقادي شیعیان در « نعمانی » همینرو
امر امامت و راز غیبت و در یک کلام هدایت مردم به سوي حق و حقیقت، کتاب جاودانۀ خود الغیبۀ (= غیبت) را تألیف کرد.
انگیزة نگارش کتاب نعمانی، انگیزة تألیف کتاب خود را در مقدّمه چنین آورده است: من امروز گروههایی را میبینم که به مذهب
شیعه منسوبند و به پیامبر(ص) و خاندان او(ع) وابستهاند؛ به اصل امامت اعتقاد دارند و به آن چنگ زدهاند...، اما متأسفانه دچار
تفرقه و چند دستگی در مذهب شدهاند... پارهاي دربارة امام غلوّ کرده، برخی بسیار کوتاه آمده و جز اندکی بقیّه در مورد امام
زمان خود و ولیامر و حجّت پروردگارشان به شک افتاده و دو دل شدهاند، در حالی که خداوند او را به علم خود برگزیده است. 1
من در روایاتِ منقول از امامان راستین(ع) به این [سخن] برخوردم که آنان امر کردهاند به کسی که خداوند بهرهاي از دانش به وي
عطا کرده و به اسراري که دیگران نمیدانند، آگاهش ساخته، تا آنچه را بر برادران دینی او مُشْتَبه گشته، برایشان روشن کرده و در
سرگردانیها و حیرتها، آنان را به راهِ راست و درست هدایت کند و از وادي تردید به سوي روشنایی و یقین بیرون کشد... پس
خواستم به وسیلۀ ذکر روایاتی از پیشوایان دین به خداوند تقرّب جسته باشم... 2. نُعمانی در ادامه ذکر کرده است: من در این کتاب
آنچه را که خداوند توفیق جمعآوري آنرا عنایت کرده... راجع به غیبت و مسائل مربوط به آن مطابق آنچه که نزد من موجود
بود گردآوري کردهام، زیرا همۀ آنچه که در این باره براي من روایت شده در دسترسم نبوده و حافظهام نیز همۀ آنها را از بَر
ندارد. آنچه مردم در خصوص غیبت روایت کردهاند بسی بیشتر و گستردهتر از مقداري است که براي من روایت شده و روایات من
نسبت به آنها خیلی ناچیزتر و کمتر است 3. نعمانی کیست؟ ابوعبدالله محمّدبن ابراهیم نعمانی، معروف به ابن ابی زینب ( 360 ق)،
از مشایخ حدیث امامیّه در قرن چهارم، متکلّم، مفسّر و محدّث شیعی است. تاریخ توّلد او دقیقاً معلوم نیست، چنانچه سال وفات و
صاحب اصول کافی بوده و از آنجایی که این کتاب « کُلینی » مکان دفن او چندان روشن نمیباشد. او از شاگردان و اصحاب خاصّ
مشهور شده است. از نعمانی چهار کتاب نام برده شده که « نسخۀ کافی نعمانی » شهرت یافته است. نسخۀ او به « کاتب » را نوشته به
ظاهراً تنها همین کتاب الغیبه از وي باقی مانده و دیگر آثار وي با گذشت زمان از میان رفتهاند. نعمانی در اوائل غیبت صغري متولد
شده و چنانچه از خود کتاب برمیآید هنگام نگارش کتاب، هشتاد و چند سال از عمر شریف حضرت حجّت(ع) میگذشته است. 4
در دائرةالمعارف بزرگ اسلامی دربارة وي آمده است: ... زادگاه او را شهر نعمانیۀ مصر یا یمن یا حجاز دانستهاند، امّا آنچه درست
مینماید این است که نعمانی از شهر نعمانیۀ عراق میان واسط و بغداد بوده است. از زندگی وي همین معلوم است که در سال
علیبن حسین » 312 ق. به شیراز آمده و در آن شهر از ابوالقاسم موسی بن محمّد اشعري قمّی، حدیث آموخته و در قم احتمالًا از
محمّدبن همام » حدیث شنیده است. پس از آن به بغداد سفر کرده و در آنجا از عالمان و محدّثان و فقیهان بنامی چون « بن بابویه
حدیث فرا گرفته است. وي پس از چندي از بغداد آهنگ سفر به شام « محمد بن یعقوب کلینی » و « ابن عقدة کوفی » و « اسکافی
کرده، در سالهاي پایانی روزگارش به حلَب که شهري شیعهنشین بوده رفته و تا پایان زندگانی در آنجا مانده است. وي در
همانجا به نشر حدیث و معارفِ شیعی پرداخته و در شام در گذشته است. نعمانی بیش از همه از ابن عقدة کوفی و کلینی بهره
گرفته است. از تعداد احادیثی که وي از ابن عقده در کتاب غیبت خویش نقل کرده و نیز جملات احترامآمیزي که در مورد وي
صفحه 33 از 60
آورده، پیداست که از این استاد تأثیر بسیار پذیرفته است. وي از شاگردان بسیار نزدیک و مورد اعتماد کلینی به شمار میآید.
است که در کتاب رجالِ خویش وي « نجاشی » نخستین کسی که هر چند به اختصار از نعمانی یاد کرده و موقعیّت وي را باز گفته
نیز او « مجلسی » را ستوده و او را از بزرگان شیعه، عظیم القدر، شریف المنزله، صحیحُ العقیده و کثیرالحدیث دانسته است. همچنین
را از فقیهان بزرگ شمرده و فاضل، کامل و پرهیزگار خوانده است. 5 اهمیّت غیبت نعمانی از منظر بزرگان این کتاب از آغاز
نگارش در طیّ ده قرن گذشته مورد توجه عالمان و محدّثان و علاقمندان به این موضوع مهم واقع شده و تمام کسانی که در این
حوزه اثري تألیف کردهاند ناگزیر از آن بهره بردهاند، که در این جا به دیدگاه چند تن از برجستگان و بزرگان پیرامون اهمیّت و
اعتبار این کتاب اشاره میشود: 1. شیخ مفید در کتاب ارشاد خود بر آن صحّه نهاده، مینویسد: روایت ما دربارة غیبت بسیار است و
محدّثان شیعه آنها را تدوین کرده و در کتابها و تألیفات خود به تفصیل نقل کردهاند و از جملۀ آنان، محمّد بن ابراهیم نعمانی
2. سیّدبن طاووس: سیّد نیز در رسالۀ کشف است که در کتاب غیبت خود آن نصوص و احادیث بسیار را گرد آورده است. 6
المحجّ ۀ که وصیتنامۀ وي به فرزندش است، خطاب به فرزندش محمّد اینگونه آورده است: محمّد، فرزندم! اگر به کتابهایی
مانند کتاب غیبت که شیعیانی مانند شیخ صدوق و نعمانی نوشتهاند مراجعه کنی، میبینی که همه یا بیشتر آنان، پیش از تولّد آن
حضرت خبر دادهاند که او غیبت خواهد کرد. 7 همچنین شیخ مفید و شیخ طوسی نیز در کتابهاي غیبت خویش فراوان از کتاب
3. محدّث نوري: از متأخّران و معاصران نیز محدّث نوري در مقدمۀ نعمانی روایت کرده و به روایت آن احتجاج کردهاند. 8
4. مرحوم نجمالثاقب خود دربارة اعتبار این کتاب آورده است: کتاب غیبت نعمانی از نفایس کتب مدوّنه در باب غیبت است. 9
استادعلیاکبر غفّاري م ّ ص حح کتاب که زحمات فراوانی در احیاي این ذخیرة ذيقیمت متحمّل شدهاند و داستان آن در ادامۀ
مقاله خواهد آمد در معرفی این اثر ارزشمند نوشتهاند: این کتاب یکی از خالصترین میراثهاي علمی ما و در موضوع خود یکی
از بهترین کتابهاي تألیف شده است و در نزد دانشمندان و نامداران مذهب ما، یکی از ستونهاي پابرجا و محکم و از ذخائر است
و یادگار جاودانی مذهب ما محسوب میشود. موضوع این کتاب یعنی امامت از مهم ترین موضوعات اعتقادي نزد ما بوده، بلکه
باید آنرا سنگ زیر بنایی دانست که کلیۀ ستونهاي اعتقادي ما بدان متّکی است. من هرگز کتابی به پایۀ آن ندیدم. نعمانی پیش
از دیگران شروع به تألیف کرد و گوي سبقت را از دیگران ربود. در هر عصري، علماء، روایت این کتاب و تدریس آن را مورد
شمردهاند، بدون آن که کوچکترین طَعنی و یا غَمزي نسبت به نگارندة آن روا دارند، « اصول معتبره » توجه قرار دادهاند و آن را از
جملگی بر اعتبار و درستی کتاب اتّفاق کردهاند... من نمیتوانم سخنی بگویم که از اداي حقّ بزرگ این تألیف پر ارج برآیم و
نمیدانم با چه عبارتی اهمیّت و ارزش آن را بازگو کنم. این کتاب در موضوع خود بینظیر است و از هنگام تألیف مورد استفادة
دانشمندان اسلامی قرار گرفته است. 10 کتاب نعمانی داراي 26 باب و در مجموع 478 روایت است و چنانچه پیشتر اشاره رفت
معرفت » : جزء نخستین کتابهایی است که در موضوع غیبت به دست ما رسیده است. این کتاب موضوعات مهم و بنیادیی را مانند
امام غایب، سبب غیبت، وجوب حفظ اسرار آل محمد(ص) الهی بودن مسئلۀ امامت، تکالیف شیعه در عصر غیبت، تعداد امامان
معصوم، ردّ بر مدّعیان مناصب امامت و ولایت، مقولات صبر، انتظار فرج، علائم ظهور، صفات امام منتظر و خصوصیات لشکریان
آن حضرت و ... در خود جاي داده است. غیبت نعمانی یک کتاب روایی محض است. در این کتاب از جدلهاي کلامی، ایراد و
اشکالهاي دامنهدار، و شُکوك و شبهات بیهوده خبري نیست. نعمانی در زیر عنوانهاي مطرح شده در کتاب تنها به نقل روایات
بدون هیچ تفسیر و تحلیلی میپردازد و از این جهت با کتابهاي غیبت بعد از خود، مثل غیبت مفید و غیبت شیخ طوسی تفاوت
بنیادي دارد. غیبتهاي مفید و طوسی، کلامی و برهانی بوده، یعنی اولّ موضوعات را مطرح و آنگاه براي اثبات آنها، استدلال
میکند. و اخبار و احادیث تنها براي تایید و تسدید مطلب و قوّت بخشیدن به موضوع آورده میشود. مثلًا شیخ طوسی در غیبت
خود ابتدا با دلایل و اقامۀ برهانهایی، وجود امام عصر(ع) را اثبات کرده، سپس به شبهات فرقههایی مانند اسماعیلیّه، زیدیّه،
صفحه 34 از 60
کیسانیّه... پاسخی در خورد میدهد و اساس عقاید آنها را متزلزل و باطل میکند و در هر مورد روایات مناسبی را از باب نمونه
پیوند خورده است. نمیتوان از نعمانی و « استاد غفّاري » نقل میکند. مصحح کتاب؛ مرحوم علیاکبر غفّاري نام غیبت نعمانی، با نام
کتابش سخن گفت امّا از مصحّح مخلص و بی ادّعاي او حرفی به میان نیاورد و ذکر خیري نکرد. استاد غفّاري، احیاگر بیادّعاي
میراث شیعی و حدیثپژوه سترگ و کتابشناس بزرگ و استاد بیبدیل تصحیح متون روایی، تفسیر، تاریخی... براي اهل کتاب و
مطالعه عموماً، و براي علاقمندان به معارف اسلامی و آموزههاي شیعی خصوصاً، چهرهاي نامی آشنا و شناخته شده است. کدام
کتابخانه است که قفسههایی را به آثاري از استاد اختصاص نداده باشد؟ باري استاد غفّاري نیازي به تمجید این قلم ندارد و اگر
اشارتی میرود از باب اداي اندکی از حق استاد به دوش اهل کتاب است. در عظمت کار استاد همین بس که او با تلاشی مؤمنانه و
تکاپویی سختکوشانه در طیّ نیم قرن صدها جلد کتاب از آثار و ذخایر ذيقیمت اسلامی و شیعی را تصحیح نمود و تعلیق زد و
ترجمه کرد و سامان بخشید و براي آنها فهرست نگاشت و مصادر روایات و عبارات را شناسایی کرد و به چاپ رسانید و در یک
عبارت احیا کرد. روحش شاد و تربتش از باران غفران الهی سیراب باد. استاد غفّاري خاطرهاي زیبا از تصحیح کتاب غیبت نعمانی
نقل میکند که شنیدن آن خالی از لطف نیست. او مینویسد: چاپ و تنقیح غیبت نعمانی بسیار مشکل بود، زیرا نسخههاي مختلف
را نمیتوانستم پیدا کنم، خطّ کاتب هم بسیار سخت بود، با زحمت فراوان، نسخههایی را فراهم کردم. وقتی کار به پایان رسید،
خبردار شدم یک فرد [بی مسئولیت] همان نسخۀ خطّی پر از غلط اوّلی را افست کرده و آن را منتشر کرده است. ناگزیر شدم پانزده
سال دیگر صبر کنم تا دو مرتبه [زمینه] و اقتضاء پیدا شود، لذا بعد از پانزده سال آن را منتشر ساختم 11 . سخن را با آرزوي ظهور
« ظهور و حضور » سرشار از سرور آخرین ذخیرة الهی، و با امید آنکه کتاب غیبت براي همیشه بسته شود و در فردا و فرداها از
بگوییم و بنویسیم؛ با طلب رحمت و مغفرت براي مولّف و مصحّح، با دعایی از نعمانی به پایان میبریم: از خدا میخواهم که به
وجه کریم و مرتبۀ بلند خود بر محمّد(ص) و خاندانش درود فرستد و ما را در دنیا و آخرت در سخن درست خود پا بر جا نگاه
دارد و زندگی و مرگ و رستاخیزمان را بر نعمت دین حق و دوستی اهل حق استوار بدارد... و ما را از یاواران دین خود در رکاب
ولیّ خویش قرار داده، میان ما و آنان، به اندازة چشم برهم زدنی، فاصله و جدایی نیفکند که او بخشنده و کریم است. 12 ماهنامه
موعود شماره 88 پینوشتها: 1. نعمانی، ابن ابیزینب، غیبت، به تصحیح استاد غفّاري، ترجمۀ محمد جواد غفّاري، نشر صدوق،
5. دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج 2، صص . 4. همان، ص 36 . 3. همان، صص 44 43 . 2. همان، صص 35 34 . صص 30 29
6. شیخ مفید، الارشاد، ترجمه رسول محلاتی، ج 2، ص 484 ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی. 7. سیّد بن طاووس، کشف . 661 660
المحجّه (فانوس)، ترجمه اسدالله مبشّري، ص 81 ، دفتر نشر فرهنگ اسلامی. 8. نعمانی، همان، صص 9 8 به نقل از مقدّمه مصحّح.
. 9. محدث نوري، نجمالثاقب، ص 10 ، انتشارات مسجد مقدّس جمکران. 10 . نعمانی، غیبت، صص 8 7، پیشگفتار مصحّح. 11
. 12 . نعمانی، همان، صص 51 50 . نشریۀ کیهان فرهنگی، خردادماه 65 ، همچنین نعمانی، همان، مقدمه، صص 7 6
مدّعیان سفارت و نیابت- قسمت سوم
اعلام وجود نمودند. رهبر آنان فردي به نام احمد الحسن بود که ادعاي « انصار الامام المهدي » در شهر بصرة عراق نیز گروهی با نام
ارتباط با امام مهدي(ع) را داشت و میگفت امام(ع) را ملاقات کرده و مستقیماً اوامر و دستوراتی از جانب ایشان دریافت میکند.
وي مدعی بود که امام(ع) به او دستور تبلیغ براي ایشان داده است. اشاره: در قسمتهاي پیشین این مقاله به چگونگی شکلگیري
گروههاي مدّعی سفارت و نیابت امام زمان(ع) در بحرین پرداختیم. در این قسمت، نگارندة محترم مقاله، فرجام ایشان و مدّعاي
یکی دیگر از این گروهها را در عراق بیان میکند. اعتراف بصري در برابر علما علما و فضلاي بحرین به مقابله با حرکت شوم
سفارت و نیابت پرداخته، با قدرت با آن برخورد کردند. آنها از مؤسس این حرکت براي شرکت در جلسهاي که جمع کثیري از
صفحه 35 از 60
علما حضور داشتند، دعوت کردند و با او به بحث و جدل پرداختند تا اینکه او اظهار ناتوانی کرد و تسلیم شد و به باطل بودن عقاید
و تفکراتی که آن را ترویج میکرد، اعتراف نمود و طی نامهاي، اینگونه اشتباه خود را بیان کرد. متن اعترافنامۀ او به این صورت
بود. من که مدّعی ارتباط با حضرت حجّت(عج) بودم، اعتراف میکنم ادّعا میکردم در خواب، امام(ع) و چهار نایب ایشان را به
ویژه نایب سوم، حسین بن روح(رض) را میدیدم و به مردم میگفتم: امام(ع) به من اشاره میکرد که ایشان را از طریق انجام
برخی اعمال و خواندن برخی دعاها که در کتابهاي دعا آمده در خواب ببینم. من در آن زمان نمیدانستم که بر خواب و رؤیا
هیچ حکم شرعی مترتّب نمیشود، امّا پس از دیدار با علماي اعلام و قانع شدن اینجانب به اینکه بر خواب و رؤیا هیچ حکم شرعی
مترتب نمیشود و اینکه تکیه بر آن در دین خداوند پاك جایز نیست و پس از آنکه براي اینجانب اثبات شد که در زمان غیبت کبرا
و پیش از خروج سفیانی و پیش آمدن نشانۀ صیحه، نیابت و سفارت از ایشان و نواب ایشان، قابل قبول نیست، زیرا آنها در این زمان
در قید حیات نیستند، با توجه به همۀ اینها، در محضر علماي اعلام، درستی همۀ اینها را از جانب خود مردود میشمارم و خود را
مسئول کارهاي کسانی که به مقتضاي این خوابها ممکن است انجام دهند، نمیدانم و از آن برائت میجویم. و اگر کسی با من
در این مسئله به مخالفتپردازد، خود مسئولیّت آن را بر عهده خواهد داشت، زیرا من نیز با نظر و رأي علماي فاضل موافقم و بر
اساس این، خود را تحت فرمان و اختیار ایشان میدانم و اگر پس از این آشکار شود که من در اینگونه موارد نقشی داشتهام، آنها
میتوانند هرگونه که مصلحت بدانند در مورد من حکم دهند و رفتار کنند. من در این اقرار و اعتراف به هیج وجه تحت فشار و
ناراضی نبود، بلکه با رضایت تمام با توجه به اینکه آن را یک واجب شرعی میدانم، آن را بیان کردم و برائت خود را از تمام
اتهامات و شایعههاي نادرستی که به ستم و به دروغ به من نسبت داده شده، اعلام میکنم و خداوند بهترین گواه بر سخنان من
است. و ستایش مخصوص خداوندي است که در دین خود به ما بصیرت داده، ما را از نفاق و جدایی و مخالفت با همکیشان خود و
فتنهها بر حذر داشته و از دردها و رنجها حفظ کرده است. این اعتراف در دهم شعبان 1409 ق. نوشته و منتشر شد. پس از این
بیگمان، علما »: اعترافنامه، علماي حاضر در این جلسه متنی در ذیل اعترافنامۀ عبدالوهاب حسن بصري به این صورت نوشتند
عقیده به نادرست بودن چنین ادعاهایی دارند و به تمام مسلمانان هشدار میدهند که مراقب باشند فریفتۀ چنین اشخاصی نشوند و به
دعوت آنها پاسخ ندهند. علما بر این باورند که اینگونه جریانها، از جمله بدعتهایی است که بیشترین ضربهها را به پیکرة دین
وارد میسازد و باعث به لرزه در آوردن اصول و ارزشهاي والاي آن در میان مردم میشود. مذهب تشیع بدین وسیله از اینگونه
ادعاها اعلام بیزاري میکند و هر کس بر چنین ادعاهایی اصرار ورزد، بیگمان بدعت گذار، گمراه و گمراه کننده است و مؤمنان
عبدالوهاب حسن بصري که در گذشته ادعاي نیابت از امام قائم(ع) و .« باید خود و دیگران را از اینگونه جریانها دور نگه دارند
چهار نایب ایشان، به ویژه حسین بن روح را داشت، شخصاً در حضور علما به صورت کتبی اعتراف نمود که راه و روش او نادرست
از سرگیري فعالیت با اینکه کار این گروه به نوشتن آن .« بوده و متن اعترافنامۀ او نیز در بالاي این نوشته رهبر این گروه آمده است
اعترافنامه به وسیلۀ مؤسس آن ختم شد، امّا بار دیگر تاریخ تکرار شد و همان گونه که علی محمّد شیرازي (باب) در ایران
جریاناتی داشت، همانند آن در کشور بحرین به وقوع پیوست. پس از مناظره و بحث و جدل علما و فقهاي ایران با باب شیرازي،
نتیجه این شد که در حضور جمع کثیري از علما و دولتمردان و در حضور ناصرالدّین شاه، اعلام توبه کرد و به خطّ خود سندي
نوشت که به توبهنامه معروف شد. 1 امّا توبۀ باب مدّت زیادي دوام نداشت و پس از آن به دلیل تکرار ادعاها و عقاید گذشتهاش،
اعدام شد. عبدالوهاب بصري نیز دقیقاً مانند باب، فعّالیّتهاي گذشتهاش را از سر گرفت، اما این بار با محافظهکاري بسیار شدیدي
و به گونۀ بسیار مخفیانه و با روشهاي حیلهگرانه و بسیار پلیدتر به کار خود ادامه میدهد. اما با وجود همۀ این محافظهکاريها و
پنهان کاريها، اخبار فعالیت او دوباره منتشر شد و توجه علما و مراجع شیعۀ عتبات عالیات و عراق و ایران را به این مسئله جلب
کرده و در مورد آنها استفتائاتی شد و آنها در طی بیانات و فتواهایی، این جنبش ضاله را محکوم کرده و مؤمنان را نسبت به گرد
صفحه 36 از 60
آمدن حول آنان، هشدار دادند. در این فتواها آمده است که باید تا حد توان از او و پیروانش دوري کرد و نباید با آنها معاشرت
کرد و حتی نماز خواند و برخی از علما، معتقدان به چنین مسائلی را فاسق دانستند. علماي بحرین نیز در طی بیانیهاي، دعوت این
شخص را بدعت و نادرست دانستند و از کسانی که به چنین مسائلی اعتقاد دارند، خواستند تا به راه راست بازگردند. برخی از
ایشان که فتوا صادر کرده یا بیانیه را امضا کردند، عبارتند از: محمّد امین زین الدین، سیّد عبدالاعلی سبزواري، علی الغروي، شیخ
احمد آل عصفور، شیخ منصور الستري، شیخ عبدالامیر الجمري، شیخ عیسی احمد قاسم، شیخ عبدالحسین علی التستري، شیخ
عبدالعلی حمزه الحواج، شیخ سلیمان المدنی، سید جواد الوداعی، ... گروه انصار الامام المهدي در شهر بصرة عراق نیز گروهی با
اعلام وجود نمودند. رهبر آنان فردي به نام احمد الحسن بود که ادعاي ارتباط با امام مهدي(ع) را داشت « انصار الامام المهدي » نام
و میگفت امام(ع) را ملاقات کرده و مستقیماً اوامر و دستوراتی از جانب ایشان دریافت میکند. وي مدعی بود که امام(ع) به او
دستور تبلیغ براي ایشان داده و به او فرموده است به همگان اعلام کند که وي با امام(ع) در ارتباط است و از جانب او فرستاده شده
موعود است. پس از آن گروهی پیرو او شده و گفته شد که بسیاري از پیروانش، طلاب حوزة علمیۀ « یمانی » و او وصیّ امام و همان
نجف اشرف هستند، زیرا او دعوت خود را در سال 1423 ق. از آنجا شروع کرده است. وي براساس آنچه در پایگاه اینترنتیاش
آمده، بیان میکرد:دیدار اول من با امام مهدي(ع) در این دنیا، در ضریح امام هادي و امام عسکري(ع) صورت گرفت. در این
دیدار امام مهدي(ع) را شناختم. این اتفاق سالها پیش افتاد و پس از این دیدار، بارها و بارها ایشان را ملاقات نمودم و ایشان
مسائل بسیاري را براي من روشن ساخت اما دستوري براي ابلاغ به شخص یا اشخاص خاصی به من نداد، بلکه آن راهنماییها تنها
براي تعلیم و تربیت و راهنمایی من به سوي فضایل اخلاقی الهی بود. ایشان مقداري علم و معرفت به بنده تفضل فرمود و مرا از
انحرافهاي بزرگ موجود در حوزة علمیۀ نجف آگاه ساخت؛ انحرافهاي علمی، عملی، اجتماعی، اقتصادي و سیاسی یا انحراف
شخصیتهاي بزرگ این حوزة علمیه. به هر حال روزها و ماهها از این حوادث گذشت و خداوند بار دیگر خواست که من با
امام(ع) دیدار کنم. اینبار امام(ع) مرا به حوزة علمیۀ نجف اشرف فرستاد تا آنچه به من فرموده بوده، به گروهی از طلبههاي حوزة
علمیه نیز انتقال دهم. این، نقطۀ عطفی در تاریخ زندگی من به شمار میآید، زیرا این نخستین باري بود که امام مهدي به طور علنی
و آشکار به من مأموریت انجام کاري میداد. داستان این دیدار نیز چنین است: شبی در خواب دیدم که امام مهدي(ع) در کنار قبر
سید محمد(ع) برادر امام عسکري(ع) ایستاده بود و به من دستور داد براي دیدار ایشان به آنجا بروم. پس از آن بیدار شدم.
ساعت 2 نیمه شب بود، چهار رکعت نماز شب خواندم سپس دوباره خوابیدم. دوباره خوابی بسیار شبیه به همین خواب دیدم و در
آن خواب نیز امام مهدي(ع) قرار ملاقات با من میگذاشت. این بار از خواب بیدار شدم، ساعت 4 صبح بود. نماز شب را تمام
کردم و نماز صبح را نیز به جا آوردم. دو روز بعد به سامرا مسافرت کردم و چیزي را دیدم که تأیید کنندة این دعوت به حق بود.
پس از آن به بسیاري از مردم خبرهایی در مورد امور غیبی دادم که برخی از آنها، در مورد حوادث مهم و حوادث آینده بود. هر
کس این دعوت حق را تکذیب کند پشیمان خواهد شد. من اکنون در مقابل شما هستم... مردم را به پیروي از این دعوت راستین
هدایت کنید. من آمادگی مباهله دارم و حتی آمادة بحث و جدل و مباهله با علماي تمام گروههاي مسلمان (شیعیان و اهل تسنن) و
مسیحیان و یهودیان هستم. من ثابت خواهم کرد که از جانب حضرت مهدي(ع) براي هدایت مسلمانان و از جانب حضرت
عیسی(ع) براي مسیحیان و از جانب ایلیا براي هدایت یهودیان فرستاده شدهام. عوامل شکلگیري این گروه عوامل زمینهساز این
دعوت، وجود جوّ سرشار از ظلم و ستمی بود که عراقیها در زمان صدام معدوم در آن زندگی میکردند و این خود باعث به
وجود آمدن شرایط روانی، فکري و فرهنگی و دینی زمینهساز چنین یاوهگوییهایی شده بود و البته شرایط سیاسی و نظامی خاصّ
9 م. و /4/ عراق در هنگام جنگها و پس از آن و خرابیها و ویرانیهاي زیاد در این کشور تا زمان سقوط بغداد در تاریخ 2003
تحت اشغال نیروهاي آمریکایی در آمدن آن، به ویژه در بصره، نیز نقش زیادي در پیدایش چنین بدعتهایی داشته است. این
صفحه 37 از 60
دعوت، از بصره آغاز شد. این شهر در آن زمان تحت اشغال نیروهاي انگلیسی بود که سابقۀ درازي در سوء استفاده از شرایط و
اشغالگري و فتنهانگیزي در جهان اسلام دارد. اندیشۀ اصیل مهدویت به گونهاي اسفناك و بسیار بد، مورد سوء استفاده قرار گرفت
و از این بدعت و ادعاي ارتباط و امام با ادعاي مهدویت، با تکیه بر جوانب عقیدتی و روانی آن، در جهت اهداف سیاسی و نظامی
سوء استفاده شد. احمد حسن نخستین بیانیهاش را در ماه شوال 1424 ق. صادر کرد و نشان گروه او ستارهاي شش ضلعی (نماد
یهودیان) است و از اینجا متوجه میشویم که دست چه کسانی از آستین این گروه بیرون آمده و چه کسانی پشت پردهاند. تفکرات
این گروه ما در اینجا به طور خلاصه به ذکر افکار و عقاید این گروه آنگونه که در پایگاه اینترنتیشان آمده پرداخته و مجموعه
براهین، استدلالها و مستنداتی را که از نظر آنها تأکید و تأیید کننده این است که احمد الحسن، وصی و فرستادة امام مهدي(ع)
در تاریخ « البلاغ المبین » بوده و همان یمانی موعود است، میپردازیم. ناظم العقیلی یکی از پیروان و معقتدان این گروه در یادداشت
12/2/1425 ق. در این مورد سخنان مفصلی دارد که ما به ذکر بخشی از آن میپردازیم (نکته مهم این است که احمد الحسن خود
را فرستادة امام میداند. که به ادعاي آنها، امام مهدي(عج) تقریباً دو سال پیش او را براي هدایت مردم فرستاده و پیروانش
میگویند او مژده نزدیکی زمان قیام امام(عج) را میدهد، دشمنانش را بیم میدهد و خواهان متحد و یکی شدن بشر و حرکت به
سوي انجام کارهاي نیک براي تعجیل در قیام حضرت است. ما این مسئله را از پنج بعد مورد بحث و بررسی قرار میدهیم: 1. از
بعد روایی: اشاره به برخی روایات که حاکی از آن است که امام مهدي(عج) فرستاده، نمایندة یا نایبی میفرستد و اشاره به روایتی
که در آن نام یاران امام آمده و در این روایت آمده که یکی از یاران امام، شخصی است از بصره به نام احمد، 2. از بعد غیبی: مانند
اخبار غیبی، خوابها و رؤیاها و مکاشفات که در اثر ارتباط با ائمه حاصل شده، البته باید یادآور شد که خواب و رؤیا، حجّت یا
دلیل و برهان درست یا نادرستی براي هیچ گونه دعوتی نمیتواند باشد، 3. از بعد علمی: احمد الحسن از برخی علما دعوت به
مناظره کرده، سپس آنها را در مناظره ناتوان شمرده و در پایان آنها را دعوت به مباهله کرده که البته آنها این درخواست را رد
کردند و در نتیجه او آن را بزرگترین دلیل براي صدق دعوي خود شمرده است، چگونه... ؟! خدا میداند، 4. از بعد چگونگی و
نوعی: نوع و محتواي دعوت و اصول و اهداف آن؛ بهرهبرداري از یک اندیشۀ اصیل به گونهاي اسفناك و منحرف، 5. از بعد
اعجازي: ادعاي اینکه او مانند پیامبران و اولیا معجزات و کراماتی دارد. همان گونه که احمد الحسن در نخستین بیانیۀ خود
میگوید: نخستین معجزة من براي مسلمانان این است که من محل قبر حضرت فاطمه(س) جگرگوشۀ پیامبر را میدانم، در حالی که
تمام مسلمانان اتفاق نظر دارند که کسی جز امام مهدي(ع) از محلّ قبر حضرت فاطمه(س) اطلاع ندراد. او میگوید: حضرت
مهدي(ع) محلّ قبر حضرت فاطمه را به او نشان داده است. او میگوید: قبر حضرت فاطمه(س) در کنار قبر امام حسن(ع) و چسبیده
به آن است، گویی که امام حسن(ع) در آغوش مادرش دفن شده است... آیا این سخن او راست است. چگونه میتوان به درستی و
نادرستی سخن او پی برد. از جمله افکار این گروه که آن را دلیلی براي درستی دعوي خود میشمارند، موارد ذیل است: 1. ادّعاي
اینکه احمد الحسن همان یمنی موعود است. در یکی از بیانیههاي او در تاریخ 21 ربیعالثانی 1426 ق. اینگونه آمده که، اولًا باید
دانست که مکه جزء تهامه و تهامه جزء یمن است بنابراین محمّد و خاندان محمد(ص) همه یمنی هستند، و یمانی به سوي حضرت
مهدي(ع) فرا میخواند بنابراین یمانی اولین نفر از مهدیان و هدایتگران است و مشخص میشود که یمانی اولین مهدي از دوازده
مهدي است. روایات اهل بیت(ع) نام و صفات و محل سکونت اولین مهدي را با تفصیل بیان کردهاند: نامش احمد و کنیهاش
عبدالله یعنی اسرائیل (بندة خدا) است. مردم علی رغم میل خود او را اسرائیل مینامند. به این ترتیب نام یمانی احمد و از بصره
است، بر گونۀ راستش نشانی دارد و در آغاز ظهورش جوان است و در سر زخمی دارد. به خدا سوگند رسول خدا و ائمه اطهار(ع)
به دقت به توصیف من پرداخته و محل و جایگاه مرا معین کردهاند و بعد از این سخن هیچ شک و شبههاي در احوال من باقی
نمانده و مسئلۀ من روشنتر از خورشید در وسط روز است. من اولین مهدي و یمانی موعود هستم، 2. این گروه میگوید که زمان
صفحه 38 از 60
ظهور همین زمانی است که ما در آن زندگی میکنیم و علت آن هم وجود کسانی است که با امام زمان ارتباط دارند و براي ظهور
ایشان مقدمهچینی میکنند. همچنین میپندارند کسی جز احمد الحسن ادعاي ملاقات با امام را نکرده است. دلایل بیاساس و
دروغینی مثل این میآورند، 3. علم حروف: احمد حسن ادعا میکنند که میتواند از طریق علم حروف ثابت کند فرستادة حضرت
مهدي است، 4. در اثبات دلایل خود به رؤیا و خواب تکیه دارند و میگویند که صحت این رؤیاها از جانب صدها نفر از مؤمنین
تأیید شده، 5. ستارة داود: احمد الحسن ادعا میکند که حقیقت آن را دریافته و به دفاع از آن پرداخته است در حالی که مسلمانان
آن را سوزانده و لگدمال میکنند. وي میگوید، کلمۀ محمد بر روي آن واضح و آشکار است. ادامه دارد... مجتبی السادة مترجم:
سید شاهپور حسینی ماهنامه موعود شماره 88 مدعیان سفارت و نیابت- قسمت دوم مدعیان مهدویت، بابیت و سفارت- قسمت اول
جمال آفتاب
اوصاف و خصوصیات امام عصر(ع) در کلام رهبرکبیر انقلاب اسلامی(ره) حضرت خاتمالاوصیا و مفخرالاولیا، حجت بن الحسن
العسکري ارواحنا لمقدمه الفداء ... بزرگ شخصیتی که برپا کنندة عدالتی است که بعثت انبیا(ع) براي آن بود... ابر مردي که
جهان را از شرّ ستمگران و دغلبازان تطهیر مینماید و زمین را پس از آنکه ظلم و جور آنرا فرا گرفته، پر از عدل و داد مینماید
و مستکبران جهان را سرکوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض مینماید. 1 ... قضیۀ غیبت حضرت صاحب، قضیۀ مهمی است که
به ما مسائلی میفهماند، من جمله اینکه [براي] یک همچو کار بزرگی که در تمام دنیا، عدالت به معناي واقعی اجرا بشود، در تمام
بشر نبوده کسی الّا مهدي موعود سلاماللهعلیه که خداي تبارك و تعالی او را ذخیره کرده است براي بشر. هر یک از انبیا که
آمدند، براي اجراي عدالت آمدند و مقصدشان هم این بود که اجراي عدالت را در همه عالم بکنند؛ لکن موفق نشدند؛ حتی رسول
ختمی(ص) که براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربیت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق
نشدند به این معنا. و آن کسی که به این معنا موفق خواهد شد و ع 3دالت را در تمام دنیا اجرا خواهد کرد، نه آن هم این عدالتی که
مردم عادي میفهمند که فقط قضیّه عدالت در زمین براي رفاه مردم باشد بلکه عدالت در تمام مراتب انسانیت، انسان اگر هر
انحرافی پیدا کند، انحراف عملی، انحراف روحی، انحراف عقلی؛ برگرداندن این انحرافات را به معناي خودش؛ این ایجاد عدالت
است در انسان. اگر اخلاقش اخلاق منحرفی باشد، از این انحراف وقتی به اعتدال برگردد، این عدالت در او تحققّ پیدا کرده است؛
اگر در عقاید یک انحرافاتی و کجیهایی باشد، برگرداندن آن عقاید کج یک عقیدة صحیح و صراط مستقیم، این ایجاد عدالت
است در عقل انسان. در زمان ظهور مهدي موعود سلامالله علیه که خداوند ذخیره کرده است او را از باب اینکه هیچ کس در
اولین و آخرین، این قدرت برایش نبوده است و فقط براي حضرت مهدي موعود بوده است که عدالت را در تمام عالم گسترش
بدهد، و آن چیزي که انبیا موفق نشدند به آن با این که براي آن خدمت آمده بودند، خداي تبارك و تعالی ایشان را ذخیره کرده
است که همان معنایی که همه انبیا آرزو داشتند؛ لکن موانع اسباب این شد که نتوانستند اجرا بکنند، و همۀ اولیا آرزو داشتند و
موفق نشدند که اجرا بکنند، به دست این بزرگوار اجرا بشود. اینکه این بزرگوار را طول عمر داده خداي تبارك و تعالی براي یک
همچو معنایی، ما از آن میفهمیم که در بشر کسی نبوده است دیگر، قابل یک همچو معنایی نبوده است، و بعد از انبیا که آنان هم
بودند لکن موفق نشدند، کسی بعد از انبیا و اولیاي بزرگ، پدران حضرت موعود، کسی نبوده است. اگر مهدي موعود هم مثل
سایر اولیا به جوار رحمت حق میرفتند دیگر در بشر کسی نبوده است که این اجراي عدالت را بکند، نمیتوانسته، و این یک
موجودي است که ذخیره شده است براي یک همچو مطلبی، و لهذا به این معنا عید مولود حضرت صاحب ارواحنا له الفدا
بزرگترین عید براي مسلمین است و بزرگترین عید براي بشر است نه براي مسلمین. اگر عید ولادت حضرت رسول(ص)
بزرگترین عید است براي مسلمین، از باب اینکه موفق به توسعۀ آن چیزهایی که میخواست توسعه بدهد نشد، چون حضرت
صفحه 39 از 60
صاحب سلامالله علیه این معنا را اجرا خواهد کرد و در تمام عالم زمین را پر از عدل و داد، به همۀ مراتب عدالت، به همۀ مراتب
دادخواهی، خواهد کرد. باید ما بگوییم که عید شعبان، عید تولد حضرت مهدي سلامالله علیه بزرگترین عید براي تمام بشر
[است]. وقتی که ایشان ظهور کنند انشاءالله (خداوند تعجیل کند در ظهور او) تمام بشر را از انحطاط بیرون میآورد، تمام کجیها
2 همچو نیست که این عدالت همان که ماها از آن میفهمیم که [تنها] یک « یملأ الأرض عدلًا بعد ما ملئت جوراً » را راست میکند
حکومت عادلی باشد که دیگر جور نکند؛ این هست اما خیر، بالاتر از این معناست. الآن زمین و بعد از این از این هم بد تر شاید
بشود پر از جور است، تمام نفوسی که هستند انحرافات در آنها هست حتی نفوس اشخاص کامل هم در آن انحرافاتی هست ولو
خودش نداند. در اخلاقها انحراف هست، در عقاید انحراف هست، در اعمال انحراف هست و در کارهایی هم که بشر میکند
انحرافش معلوم است، و ایشان مأمورند براي این که تمام این کجیها را مستقیم کنند و تمام این انحرافات را برگردانند به اعتدال،
از این جهت این عید، عید تمام بشر است. 3 ... چه مسعود و مبارك .« یملأ الارض عدلًا بعد ما ملئت جوراً » که واقعاً صدق بکند
است روزي که جهان از دغلبازيها و فتنه انگیزيها پاك شود و حکومت عدل الهی بر سراسر گیتی گسترش یابد و منافقان و
حیلهگران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالی بر بسیط زمین افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامی بر
بشریت حاکم شود و کاخهاي ستم و کنگرههاي بیداد فرو ریزد و آنچه غایت بعثت انبیا(ع) و حامیان اولیا(ع) بوده، تحقق یابد و
برکات حق تعالی بر زمین نازل شود و قلمهاي ننگین و زبانهاي نفاق افکن شکسته و بریده شود و سلطان حق تعالی بر عالم
2. تاریخ 28/3/ پرتوافکن گردد و شیاطین و شیطانصفتان به انزوا گرایند. 4 ماهنامه موعود شماره 88 پینوشتها: 1. تاریخ 60
28/3/60 .4 . اصول کافی؛ ج 1، ص 525 «. زمین را پر از عدل میکند، پس از آن که ستم و ظلم لبریز شده بود » .3 7/4/59
حرفی براي گفتن
احساس میکردم حرفی براي گفتن دارد. حرفی تازه. کلامی نو. شاید غزلی از عشق. شاید یک رباعی از لبخند. یک دو بیتی از
نگاه. شاید مستزادي از عرفان. قصیدهاي از بهار. قطعهاي از جوانی. شاید مثنویی از بودن و خدایی بودن! احساس میکردم حرفی
براي گفتن دارد. از زمزمههایش فهمیده بودم. از بیقرارياش. از دلتنگیاش. از تنهاییاش. احساس میکردم حرفی براي گفتن
دارد. حرفی که من تشنۀ شنیدن آن هستم. دنبالش راه افتادم. قدم به قدم! کوچه به کوچه! سایه به سایه! احساس میکردم حرفی
براي گفتن دارد. و گوشهایم خسته از تکرار ملالآور لحظههاي بی کسی. چشم به بی خوديهاي او دوخته و دل به حیرانیاش
بسته بود. احساس میکردم حرفی براي گفتن دارد. و میدانستم دست هایش پر از نشانههایی است که معماي رفتن را برایم فاش
میکند. در سکوت پرهیاهوي جادهاي که چشم انتظار آب و آینه بود صدایش را شنیدم: شبی از روي دلداري اگر دیدار بنمایی چو
خورشید جهانآرا همه عالم بیارایی دلم لرزید. او هم به دنبال کسی بود. آفتابی آمدنی! تو اندر پنهان وجهان پر شورش از عشقست
قیامت باشد آن ساعت که از پرده برون آیی او هم عاشق بود. و معشوقش پردگی پنهانی که قیامت به پا میکند. نه صبر از تو بود
ممکن اگر پنهان شوي یک دم نه طاقت میکند یاري اگر دیدار بنمایی او هم بیتاب بود. و صبر و شکیبش لبریز. دست و پایش به
دیدار بیقرار! گر از روي رضا یکدم نظر بر عالم اندازي دري از روضۀ رضوان به روي خلق بگشایی چشم انتظاري دامان او را
گرفته بود. از دوزخ غریبی مینالید. از تباهی به ستوه آمده، در جستجوي بهشت بود. تو با چندین نشانیها ز چشم خلق پنهانی ولی
در عین پنهانی بر عارف هویدایی از کسی حرف میزد که پیدا بود و نهان پنهانی بود و پیدایی. هم حاضر بود و هم غایب. و
غیبتش جانکاه! مشو غایب ز من یکدم که آرام دل و جانی مرو از چشم من بیرون که نور چشم بینایی حضورش را میخواست.
بودنش را! نور او. بینایی و بصیرت و چشم بود. جهان آیینهاي آمد صفا و روشنیش از تو همه عالم سراسر تن تو تنها جان تنهایی
جان بود. و تنها جان تنها! حرفهایش بوي آشنایی داشت، رنگ آسمانی! به لطفم سوي خود میکش که من ذره تو خورشیدي
صفحه 40 از 60
به خویشم آشنایی ده که من قطره تو دریایی او هم به خورشید میاندیشید. خورشید پشت ابر. خورشید روزهاي بارانی! احساسم
هرگز دروغ نمیگوید. حرفی براي گفتن داشت. و من تشنۀ شنیدن این حرفها بودم...
میهمان ماه
مریم سقلاطونی مریم سقلاطونی، متولد 1354 قم، کارشناس ادبیات فارسی، نویسندة برنامههاي صدا و سیما، پژوهشگر مرکز
پژوهشهاي اسلامی صدا و سیما، عضو هیئت نظارت کتاب کودك، فعالیت در نشریات پراکنده. اوّلین کتاب خود را توسط نشر
مجنون به چاپ رساندهام، کتاب تو را گلهاي عالم دوست دارند (مجموعه نثر ادبی)، عناوین کتابهاي دیگر من عبارتند از: از
نامهها خبري نیست، مجموعه شعر دفاع مقدس (برندة سه جایزة، کتاب سال دانشجویی، کتاب سال دفاع مقدّس، کتاب سال انجمن
قلم ایران) خرچنگها براي ماهیها آواز میخوانند (مجموعه داستان دفاع مقدس)، مرثیهخوانی براي باران (مجموعه غزل آیینی)،
مجموعه شعر بادها از جنوب میآیند (زیر چاپ)، مجموعه شعر فردا صبح است، گردآوري شعر مهدوي، مجموعه شعر وقوف در
دامنۀ عشق، گردآوري شعر دفاع مقدّس (زیر چاپ)، مجموعه شعر و خدایی که در این نزدیکی است، مجموعه شعر خداشناسی در
شعر کودك. شبها هزار ساله شدند و نیامدي! ماهِ کهاي؟ ستارة شبهاي کیستی؟ مجنونِ هر شب و لیلايِ کیستی؟ شبها هزار
ساله شدند و نیامدي اي ماه! در کمین تماشاي کیستی؟ تنهایی سه کنج کدامین سهشنبهاي نی نالههاي جمعه شب ناي کیستی؟ اي
صبح ناگهان زمین! خیمهات کجاست؟ بخت بلند و روشن فرداي کیستی؟ راه کدام دشت به شهر تو میرسد چادرنشین خلوت
صحراي کیستی؟ اي خسته از تمدن این شهر سوت و کور دنبال سوز دشتی و آواي کیستی؟ قیامت عظما این لحظهها قیامت عظماي
چیستند؟! چون آیههاي واقعه هستند و نیستند این لحظهها که بیتو سرآسیمه میدوند اي کاش این دقایق آخر بایستند یا لااقل براي
کسی بازگو کنند چشمان بیقرار که را میگریستند این چرخ چرخهاي مداوم براي کیست؟ تبدار میوزند، مگر شعله زیستند
تبدار میوزند، سرآسیمه میدوند در جستوجوي روشن چشمان کیستند؟ یک روز سرد جمعۀ دیگر بدون تو اي کاش، این
دقایقِ بیتو بایستند... ! به غریب لحظههاي ویران سامراء با گوشۀ شالت پر پروانهها را جمع کردي گرد و غبار کاشی صحن و سرا را
جمع کردي عمامهات را لایه لایه باز کردي... بغض کردي خاکستر آیینه و گلدستهها را جمع کردي کنج شبستان حَرَم از سر
گرفتی نالهات را روي زمین خم گشتی و برگ دعا را جمع کردي از بین آوار در و دیوار و خشت و چوب و آهن اوّل زیارت نامۀ
کرببلا را جمع کردي در جستوجوي پلههاي سنگی سرداب گشتی آهسته با دستت غبار ردّ پا را جمع کردي ساعت دقیقاً ساعت
ویران عالم بود و آدم با نامهاي جانسوز، مُهر کربلا را جمع کردي برخاستی... زانو زدي... بر خاك افتادي... شکستی تا تکه تکه
پرچم شام عزا را جمع کردي وقت غروب جمعه باران بیشکیب غم از دیدة ترش تصویر مردهاي است جهان در برابرش گاهی
دلش مدینه و گاهی است کربلا یک چشم اشک و کاسۀ خون چشم دیگرش وقت غروب جمعه رسیده است و داغدار فانوس
اشک روشنش و یاد مادرش با خود مرور میکند از کوفه تا فدك از خانهاي که شعله گرفتند بر درش با خود مرور میکند و بغض
پشت بغض وا میشود به شِکوه لبان معطّرش: خورشید بیغروب جهان را که دیده است خاشاك و سنگ و چوب بریزند بر سرش
خورشید بیغروبِ جهان را که دیده است با تازیانه سرخ شود روي دخترش خورشید بیغروب جهان را که دیده است غارت برند
نی ها شود سرش ? خورشید در غروب فرو رفت و » خیمه و انگشت و خنجرش پامال اسبها بشود تشنه و غریب یا قطعه قطعه پرچم
« دلبرش » و سوزِ « نی » خیمهاي میسوخت همچنان که
شعر فاطمی
در آرزوي مدینه مرا به خانۀ زهراي مهربان ببرید به خاكبوسی آن قبر بینشان ببرید اگر نشانی شهر مدینه را بلدید کبوتر دل ما را
صفحه 41 از 60
به آشیان ببرید کجاست آن درِ آتش گرفته تا که مرا براي جامه دریدن به سوي آن ببرید؟ مرا اگر شَوَم از دست، برنگردانید به
روي دست بگیرید و بیامان ببرید کجاست آن جگر شرحه شرحه تا که مرا به سوي سنگ مزارش، کِشان کِشان ببرید؟ مرا که مِهر
بقیع است در دلم چه شود اگر به جانب آن چار کهکشان ببرید؟ نه اشتیاق به گُل دارم و نه میل بهار مرا به غربت آن هجده خزان
ببرید کسی صداي مرا در زمین نمیشنود فرشتهها! سخنم را به آسمان ببرید افشین علاء غزل آتش تا که نامت بر زبان آمد، زبان
آتش گرفت سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت حیدر آمد، خاك همچون باد، گرم گریه شد خواست تا غُسلت دهد،
آب روان آتش گرفت هان! چه میپرسی چه پیش آمد، زمین را آب بُرد بادبان کشتی پیغمبران آتش گرفت یک طرف ماه مرا ابر
سیاه فتنه کُشت یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت رفت سمت آسمان، روحت، زمین از شرم سوخت در زمین، جسم
تو گُم شد، آسمان آتش گرفت علیرضا قزوه
پس خدا